دیروز...
دیروز تو مدرسمون دوست دوران دبستانم رو دیدم. خیلی از دیدنش خوشحال شدم. باورم نمیشه چون تقریبا 4 روز پیش داشتم بهش فک میکردم. رشته انسانی رفته و از اینکه هم رشته هم نیستیم ناراحت شد و گفت چرا انسانی رو قبول نکردی؟ منم گفتم چون من خودم انسان هستم نمیخواد دیگه بخونمش . خخخخخخخ کلی خندیدیم و خلاصه بهمون خوش گذشت. البته بگم که اون شیفت مخالفمونه. ان شا... تو همه مراحل زندگیش موفق بشه. براش بهترین آرزو ها رو دارم. فاطمه خانوم دوستت دارم. همتونو دوست دارم. تا درودی دیگر بدرود...
[ سه شنبه 93/7/8 ] [ 9:28 صبح ] [ زهرا نظری ] نظر