!
در هیاهوی زندگی دریافتم چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت ،
در حالیکه گویی ایستاده بودم !
چه غصه هایی که فقط به غم دلم حاصل شد،
در حالیکه قصه کودکانه اى بیش نبود !
دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود و اگر نخواهد نمی شود !
به همین سادگی ...
چشمه ها در جاری شدن و علف ها در سبز شدن معنی پیدا میکنند
کوه ها با قله ها و دریا ها با موج ها زندگی پیدا میکنند
و همه ی انسان ها با عشق ...
پس بار خدایا بر من رحم کن
بر من که میدانم ناتوانم رحم کن
باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم
باشد که حتی دست و پایی نداشته باشم
و حتی من نباشد ...
اما نباشد لحظه ای که در قلبم"عشق" نباشد
[ دوشنبه 94/5/5 ] [ 9:41 عصر ] [ زهرا نظری ] نظر